دوست پسر دمدمی مزاج
پارت 28
جونگکوک بیدار شد .
ات خودشو زد به خواب اما جونگ کوک میدونست بیداره .
ج : میدونم بیداریا ! و خندید
ات چشماشو باز کرد .
جون کوک لبخند زد و موهاشو کنار زد .
بعد زد نوک دماغشو بلند شد .
ات با سرعت جلوی چشماشو گرفت و یه جیغ آروم زد .
جون کوک لباس تنش نبود .
ج : تو که دیشب خوب میخوردی !.
ات خجالت کشید .
جونگکوک بلند شد و لباساشو پوشید و رفت بیرون .
ات یادش اومد که لباس تن خودش هم نیست .
سریع بلند شد و لباس پوشید یه شلوار گشاد مشکی و یه نیم تنه صورتی پوشید .
جونگکوک داشت توی آشپزخونه آشپزی میکرد .
جونگکوک برگشت و خیره شد به ات .
ات : چیه خیلی خوشگلم بهم زل زدی ؟
ادامه دارد ...
جونگکوک بیدار شد .
ات خودشو زد به خواب اما جونگ کوک میدونست بیداره .
ج : میدونم بیداریا ! و خندید
ات چشماشو باز کرد .
جون کوک لبخند زد و موهاشو کنار زد .
بعد زد نوک دماغشو بلند شد .
ات با سرعت جلوی چشماشو گرفت و یه جیغ آروم زد .
جون کوک لباس تنش نبود .
ج : تو که دیشب خوب میخوردی !.
ات خجالت کشید .
جونگکوک بلند شد و لباساشو پوشید و رفت بیرون .
ات یادش اومد که لباس تن خودش هم نیست .
سریع بلند شد و لباس پوشید یه شلوار گشاد مشکی و یه نیم تنه صورتی پوشید .
جونگکوک داشت توی آشپزخونه آشپزی میکرد .
جونگکوک برگشت و خیره شد به ات .
ات : چیه خیلی خوشگلم بهم زل زدی ؟
ادامه دارد ...
- ۱۲.۱k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط